@ توضیحات @

سخت میترسیدم از اینکه من از نژاد شیشه باشم و شکستنی ، او از نژاد جاده باشد و رفتنی ، آری روزها گذشت ، همان شد ، او رفت ، من شکستم !

 


برچسب‌ها:
[ جمعه 13 ارديبهشت 1392برچسب:, ] [ ] [ ...یه عاشق تنها... ]
 

برچسب‌ها:
[ جمعه 13 ارديبهشت 1392برچسب:, ] [ ] [ ...یه عاشق تنها... ]
صدا بزن مرا
مهم نیست به چه نامی
فقط میم مالکیت را آخرش بگذار
می خواهم باور کنم ، مال تو هستم


برچسب‌ها:
[ جمعه 13 ارديبهشت 1392برچسب:, ] [ ] [ ...یه عاشق تنها... ]
 
 

برچسب‌ها:
[ جمعه 13 ارديبهشت 1392برچسب:, ] [ ] [ ...یه عاشق تنها... ]
 

برچسب‌ها:
[ جمعه 13 ارديبهشت 1392برچسب:, ] [ ] [ ...یه عاشق تنها... ]

خـــــــــدا گفت : او را به جهنم ببریـــــــــــد


برگشت و نگاهی به خـــــــدا کــرد


خــــــدا گفت : صبــــــــر کنید ؛ او را به بهشت ببریـــــــــــد


فرشتگان ســـــــــؤال کردند : چــــــــــــرا


جــــواب آمـــــــــــد


چــــــــون او هنوز به من امیدوار است


برچسب‌ها:
[ جمعه 13 ارديبهشت 1392برچسب:, ] [ ] [ ...یه عاشق تنها... ]

 این روزها فهمیدم که در هیچ قابی نمی گنجم


 اما این تقصیر من نیست شاید هم...


 اما ایستاده ام تا تمامی امروز را نگاه کنم کسی چه می داند


 شاید فردا لحظه ای که هیچ کس انتظار ندارد پرواز کنم.....


برچسب‌ها:
[ جمعه 13 ارديبهشت 1392برچسب:, ] [ ] [ ...یه عاشق تنها... ]



عاشق خجالتی:

وقتی سر کلاس درس نشسته بودم تمام حواسم متوجه دختری بود که کنار دستم نشسته بود و اون منو “داداشی” صدا می کرد . به موهای مواج و زیبای اون خیره شده بودم و آرزو می کردم که عشقش متعلق به من باشه . اما اون توجهی به این مساله نمیکرد . آخر کلاس پیش من اومد و جزوه جلسه پیش رو خواست . من جزومو بهش دادم .

بهم گفت:”متشکرم”. میخوام بهش بگم ، میخوام که بدونه ، من نمی خوام فقط داداشی” باشم . من عاشقشم . اما من خیلی خجالتی هستم ….. علتش رو نمیدونم . تلفن زنگ زد .خودش بود . گریه می کرد.دوستش قلبش رو شکسته بود. از من خواست که برم پیشش.

نمیخواست تنها باشه. من هم اینکار رو کردم. وقتی کنارش رو کاناپه نشسته بودم. تمام فکرم متوجه اون چشمهای معصومش بود. آرزو میکردم که عشقش متعلق به من باشه. بعد از ۲ ساعت دیدن فیلم و خوردن ۳ بسته چیپس ، خواست بره که بخوابه ، به من نگاه کرد و گفت :”متشکرم ” .

روز قبل از جشن دانشگاه پیش من اومد. گفت :”قرارم بهم خورده ، اون نمیخواد با من بیاد” .
من با کسی قرار نداشتم. ترم گذشته ما به هم قول داده بودیم که اگه زمانی هیچکدوممون برای مراسمی پارتنر نداشتیم با هم دیگه باشیم ، درست مثل یه خواهر و برادر” . ما هم با هم به جشن رفتیم. جشن به پایان رسید . من پشت سر اون ، کنار در خروجی ، ایستاده بودم ، تمام هوش و حواسم به اون لبخند زیبا و اون چشمان همچون نور خورشید بود. آرزو می کردم که عشقش متعلق به من باشه ، اما اون مثل من فکر نمی کرد و من این رو میدونستم ، به من گفت :”متشکرم ، شب خیلی خوبی داشتیم ” .
یه روز گذشت ، سپس یک هفته ، یک سال قبل از اینکه بتونم حرف دلم رو بزنم روز فارغ التحصیلی فرا رسید ، من به اون نگاه می کردم که درست مثل فرشته ها روی صحنه رفته بود تا مدرکش رو بگیره.

میخواستم که عشقش متعلق به من باشه. اما اون به من توجهی نمی کرد ، و من اینو میدونستم ، قبل از اینکه خونه بره به سمت من اومد ، با همون لباس و کلاه فارغ التحصیلی ، با گریه منو در آغوش گرفت و سرش رو روی شونه من گذاشت و آروم گفت تو بهترین داداشی دنیا هستی ، متشکرم.
میخوام بهش بگم ، میخوام که بدونه ، من نمی خوام فقط “داداشی” باشم . من عاشقشم . اما من خیلی خجالتی هستم .. علتش رو نمیدونم . نشستم روی صندلی ، صندلی ساقدوش ، اون دختره حالا داره ازدواج میکنه ، من دیدم که “بلهرو گفت و وارد زندگی جدیدی شد. با مرد دیگه ای ازدواج کرد.

من میخواستم که عشقش متعلق به من باشه. اما اون اینطوری فکر نمی کرد و من اینو میدونستم ، اما قبل از اینکه بره رو به من کرد و گفت ” تو اومدی ؟ متشکرم
سالهای خیلی زیادی گذشت . به تابوتی نگاه میکنم که دختری که من رو داداشی خودش میدونست توی اون خوابیده ، فقط دوستان دوران تحصیلش دور تابوت هستند ، یه نفر داره دفتر خاطراتش رو میخونه،دختری که در دوران تحصیل اون رو نوشته. این چیزی هست که اون نوشته بود:
تمام توجهم به اون بود. آرزو میکردم که عشقش برای من باشه. اما اون توجهی به این موضوع نداشت و من اینو میدونستم. من میخواستم بهش بگم ، میخواستم که بدونه که نمی خوام فقط برای من یه داداشی باشه. من عاشقش هستم. اما . من خجالتی ام نمی‌دونم همیشه آرزو داشتم که به من بگه دوستم داره. .ولی خجالت همه زندگی مو مثل آبی که تو رود میره و منتظر نمیمونه برد


برچسب‌ها:



علی رغم گذشت حدود ۱۰ سال از دوستی شون و ۱ ماه از ازدواجشون هنوز هم با نگاهی مشتاق به هم نگاه میکردن و با نگاهشون همدیگه رو ذوب میکردن. هیچ کدومشون به یاد ندارن که تو این ۱۰ سال حتی یک بار با هم دعوا کرده باشن و از این بابت به دوستیشون افتخار میکردن و صادقانه همدیگه رو دوست داشتن و برای هم میمردن.

هر جفتشون بعد از تعریف وقایع روزانه ساکت شدن و تو فکر فرو رفتن، تنها لحظاتی که سکوت بینشون بود برای این بود که هر دو فکر کنن و این بار هم مثل خیلی لحظات دیگه فکرشون مثل هم بودهر دو داشتن به لحظاتی فکر میکردن که با وجود مشکلات زیاد خانوادهاشون و مسائلی که داشتن با هم دوست مونده بودن و هیچ وقت لحظات خوبشون رو از یاد نبرده بودن. اون شب کلی سر به سر هم گذاشتن و کلی با هم شوخی کردن.

ساعت ۸ شب برای شام بیرون رفتن و ساعت ۱۱ شاد و خندان خونه اومدن و برق خوشبختی از چهره و چشماشون خونده میشد. ساعت ۱۲ بود که آماده خواب بودن و سراغ تخت رفتن و دختره لباس خوابش رو پوشید و دراز کشید و لحظاتی بعد پسره اومد و یکی از اون برق های شیطنت از چشاش بیرون زد و متکاش رو برداشت و رو زمین انداخت و رو زمین خوابید، این اولین باری بود که این کارو میکرد و دختر هم خشکش زده بود و بعد از چند لحظه اونم متکاش رو برداشت و رفت پیش پسره و رو زمین خوابید و لبهاش رو برد طرف گوش پسره و گفت: همیشه با همیم، تو خوبی و بدی و هیچ وقت هم نمیذارم از پیشم بری اقای زرنگ.

و بعدم لبهاش گونه‌های پسر رو لمس کرد و پسر هم اونو بغل کرد و رو تخت خوابوند و دم گوشش گفت: پس تمام لحظات خوب دنیا مال تو و سختیهاش ماله من و هر دو در آغوش هم شب رو به صبح رسوندن.صبح روز بعد پسر ساعت ۸ صبح از خواب بیدار شد و آبی به دست و صورت زد و حدودای ساعت ۸:۱۵ بود که اومد بغل کوچولوی خواب آلوی خودش و با صدای آروم گفت: عسلم پاشو ببین صبح شده، ببین خورشید رو که بهمون لبخند زده.

همیشه بیدار کردن دختر رو خیلی دوست داشت، بعدم دختر نیمه بیدار رو که بدش نمیومد خودش رو به خواب بزنه رو بغل کرد و برد طرف دستشویی و مثل بچه‌ها صورتشو شست و خشک کرد و دختره که از این کارای پسره خیلی خوشش میومد و اونو میپرستید گفت: بسه دیگه، این جوری تنبل میشما و رفت صبحانه رو آماده کرد و با هم خوردن و روزی از روزهای خوب زندگیشون شروع شد.پسره موقع لباس پوشیدن بود که یه دفعه سرش درد گرفت و بدون صدا خودش رو روی یه مبل انداخت. این اولین باری نبود که دچار سر درد میشد ولی کم کم داشت براش عادی میشد،

دلش نمیخواست عشقش رو نگران کنه ولی انگار یه ندایی به دختره خبر داد و اونم از آشپزخونه سرک کشید و با نگاه به چهره پسره همه چیز رو فهمید و اومد پسره رو بغل کرد و گفت که امروز میره و جواب آزمایشهات رو میگیرم و میبرم دکتر

جواب آزمایشها حدود یک هفته بود که آماده شده بود ولی پسر همش برای گرفتن اونا امروز فردا میکرد و بازم میخواست بهونه بیاره که دختر انگشتش رو گذاشت رو لبهای پسر و گفت که حرف نباشه اقا پسرمن امروز میرم و میگیرمشون و میبرم پیش دکتر.

ساعت ۹ پسر از خونه بیرون رفت و دختر هم به طرف ازمایشگاه و بعدم مطب دکتر به راه افتاد و تو مطب دکتر بعد از ۱۰ دقیقه انتظار وارد مطب شد و حدود ۱۵ دقیقه بعد دکتر سراسیمه از اتاقش بیرون اومد و به پرستار گفت که اب قند ببره و بعد از کلی ماساژ شونه‌های دختر و با زور اب قند دختر به هوش اومد و از جاش بلند شد و بدون توجه به اصرار دکتر و پرستار از مطب بیرون اومد ولی تو خیابونا سرگردون بود و نمیدونست کجا میره، انگار با یه چیزی زده بودن تو سرش، مغزش قفل کرده بود

خاطرات مثل فیلم از مغزش میگذشت و هیچ چیز نمیفهمید و انگار که اصلا تو این دنیا نبود. با هزار مکافات خودشو به خونه رسوند و خودش رو پرت کرد رو مبل و اشک بی اختیار از چشماش سرازیر شد و حتی نمی تونست جایی رو ببینه.

ساعت ها و ساعت ها بی اختیار می گذشتن و اون دیگه اشکی براش نمونده بود و دیگه حتی نای گریه کردن هم نداشت.

اولین روزی بود که از صبح حتی یک بار هم به شوهرش تلفن نکرده بود و ۳-۴ بار هم شوهرش زنگ زده بود ولی اون حتی نمی تونست از جاش بلند بشه، چه برسه به اینکه بخواد تلفن رو جواب بده.

ساعت ۶ شوهرش از شرکت بیرون اومد و خودش رو به گل فروشی رسوند و به یاد روز آشناییشون که مصادف با اون روز بود ۱۰ شاخه گل رز به مناسبت ۱۰ سال آشناییشون گرفت و به خونه رفت. برای اولین بار تو این مدت وقتی کلید رو تو قفل گذاشت، کسی در رو براش باز نکرد و اون خودش درو باز کرد و با دلشوره رفت تو خونه و عشقش رو دید که رو مبله و داره به اون نگاه میکنه و یه مرتبه گریه به دختر امون نداد و اشکهاش سرازیر شد و پرید تو بغل پسر و طبق عادت این چند سالشون پسر ساکت اونو به طرف یه مبل رسوند و گذاشت تا گریه کنه و راحت بشه تا آخر سر همه چیزو خودش بگه

یا دفعه صدایی تو گوشش گفت: دخترم تو ماشین منتظرتیمنذار روح اون خدا بیامرز با گریه‌هات عذاب بکشه انقدر اذیتش نکن.

صدای پدر دختر بود امروز بعد از گذشت دقیقا ۲۵ روز از اون روز هنوز صورت پسر جلوی چشمش بود و اصلا باور نمیکرد که ۱۰ سال انتظار برای ۵۵ روز با هم بودن باشه اصلا دلش نمیخواست که گلش جلوی روش پرپر بشه.

اون عشقش رو بعد از ۱۰ سال و در عاشقانه ترین لحظات از دست داده بود و حالا حتی براش اشکی نمونده بود، یه نگاه به آسمون کرد و چهره عشقش رودید و با عصبانیت گفت: این بود قولی که به من دادی و گفتی هیچ وقت منو تنها نمیذاری! تنها رفتی؟؟!!

و صدای پسر رو شنید که گفت: گفتم که همه خوبی ها ماله تو و درد و رنج مال من!


برچسب‌ها:
[ سه شنبه 10 ارديبهشت 1392برچسب:, ] [ ] [ ...یه عاشق تنها... ]

مینویسم بر طریق خاطرات 

من نباشم خط بماند یادگار

 

شاید بعضی وقت ها با خودم فکر میکنم خیلی تنهام به دور و برم نگاه میکنم هرکی در کجا با دوستش گرم گرفته و به هم عشق می ورزند  اما به خودم مینگرم ، هیچ چیز و هیچ کسی نیست که بخواهم به او ابراز عشق یا درد دل کنم خدایا شاید تو تنها کسی باشی که از موضوع باخبری ...... خدایا ! خودت یک هم دم صادق و پاک برای تنهایی هایم بفرست شاید این آخرین درخواستم باشد و تو که این نوشته رو میخونی بدون این نوشته با قلم دلمه و دروغی توش نیست . توی 15سال زندگیم از اول تنها بودم و هیچ کس حتی خانواده این رو حس نکرد تمامی دوستان صمیمی که داشتم بعد از ابراز محبت از من سواستفاده کردند و مرا به بازی گرفته اند تاحالا هیچ کسی پیدا نشده که بتونه تنهایی هایم را پرکند ........  من همچنان به دنبال آن فرد مینگرم تاشاید یه روزی یکی پیداشه ،مثل خودم ، با هم هم دردباشیم 

خدایا ! اشک هایم جلوی چشم هایم را گرفته و نمیگذارد دیگر بنویسم ....

 

تنهایی ...........................تنهایی

 



برچسب‌ها:
[ دو شنبه 9 ارديبهشت 1392برچسب:, ] [ ] [ ...یه عاشق تنها... ]

 

حواســت باشد بانــ ـو...اگر به مـــردي بيش از حدبهــا بدهي ديگر براي داشتنـــت

تلاش نميكند نگاهش سرد مي شود كلامش بي روحـــ دستانش يخ زده حرف هايش

بوي دل مردگيــــ ميگيرد و آغوشش بوي هوســـ ـ ـ ـ!...

 


برچسب‌ها:
[ دو شنبه 9 ارديبهشت 1392برچسب:, ] [ ] [ ...یه عاشق تنها... ]

گرچه غمگینم ولی از عشق آرامم هنوز

عاشق و دلبسته و دلگیر از آن نامم هنوز

اشک در چشمم ـ تمنا در دلم درمانده ام

من نمی دانم چه خواهد شد سرانجامم هنوز...

 

 

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری هفتم www.pichak.net كليك كنيد

برچسب‌ها:
[ یک شنبه 8 ارديبهشت 1392برچسب:, ] [ ] [ ...یه عاشق تنها... ]

 

تــورآ

دوبــآره ... سه بـآره ... وچنــدبــآره ...

از دَسـت دآده اَم ...

نمــے دآنَم آیــآ اِمشَب هَـم خُـدآ رآ

بَـرآے دآشتَــטּِ موقَتــِ تُــو بــه زَحمَـت بینـدآزَم یــآ نَـه ؟


برچسب‌ها:
[ یک شنبه 8 ارديبهشت 1392برچسب:, ] [ ] [ ...یه عاشق تنها... ]

57ed1c80f2a5fc558c3cb34e0c76e62c-425

خدایا !
برای خاموشی شبهای انتظارم
فقط یک فوت کافی است
خاموشم کن ٬خسته ام... !!

برچسب‌ها:
[ یک شنبه 8 ارديبهشت 1392برچسب:, ] [ ] [ ...یه عاشق تنها... ]
چشمــان پــرنــده را کــــــــــه از او بگیــرنــد،
پــروازش بــی نهــایــتــــــــ می شــود!
چشــم هایــم در دســتــــــــ تــوســتــــــــ ،
بــی نهــایتــــــم بـــــــاش ...

برچسب‌ها:
[ سه شنبه 3 ارديبهشت 1392برچسب:, ] [ ] [ ...یه عاشق تنها... ]
شیر نری دلباختهی آهوی ماده شد.

شیر نگران معشوق بود و میترسید بوسیله حیوانات دیگر دریده شود.
از دور مواظبش بود…
پس چشم از آهو برنداشت تا یک بار که از دور او را می نگریست،
شیری را دید که به آهو حمله کرد. فوری از جا پرید و جلو آمد.
دید ماده شیری است. چقدر زیبا بود، ...

گردنی مانند مخمل سرخ و بدنی زیبا و طناز داشت.
با خود گفت: حتما گرسنه است. همان جا ایستاد و مجذوب زیبایی ماده شیر شد.
و هرگز ندید و هرگز نفهمید که آهو خورده شد…
نتیجه اخلاقی : هیچ وقت به امید معشوقتون نباشید !! و در دنیا رو سه چیز حساب نکنید اولی خوشگلی تون دومی معشوقتون و سومی را یادم رفت. اها اینکه تو یاد کسی بمونید وقتی لازمه .
 

برچسب‌ها:
[ سه شنبه 3 ارديبهشت 1392برچسب:, ] [ ] [ ...یه عاشق تنها... ]

انگار کلمه [ر] اضافه است..!

به هرکی گفتم درکـــم کن...

دکـــــم کرد...!!!
 
 

برچسب‌ها:
[ سه شنبه 3 ارديبهشت 1392برچسب:, ] [ ] [ ...یه عاشق تنها... ]

کاش میشد گوشه ای نوشت: خدایا ! امشب خیلی خستم...

فردا صبح بیدارم نکن


برچسب‌ها:
[ سه شنبه 3 ارديبهشت 1392برچسب:, ] [ ] [ ...یه عاشق تنها... ]

حســــــرت !

يعنی تـــــــو کـه در عين بــودنت

داشتنت را آرزو می کنـــم ..


برچسب‌ها:
[ سه شنبه 3 ارديبهشت 1392برچسب:, ] [ ] [ ...یه عاشق تنها... ]
هرگز معنای نغمه ی پرندگان را پس از باران نفهمیدم ...

تا تو آمدی و عشق بارانی ات را نثار لحظه های ابری ام کردی، و من ...

هنوز که هنوز است به شوق هوایت، با قناری ها آواز عشق سر می دهم ...
 
 



برچسب‌ها:
[ دو شنبه 2 ارديبهشت 1392برچسب:, ] [ ] [ ...یه عاشق تنها... ]

 

قاب گرفتم . . .!

به صورتم آویختم

حالا با خیال راحت،

هروقت دلم بخواهد بغض می کنم . . . !

 


برچسب‌ها:
[ دو شنبه 2 ارديبهشت 1392برچسب:, ] [ ] [ ...یه عاشق تنها... ]

ای خدا غصه نخور ! از تو فرارى نشدم !
بعد از آن حادثه ، در کفر تو جارى نشدم .
با وجودیکه ، به حکم تو، دلم زخمى شد
، شاکى از اینکه مرا دوست ندارى ، نشدم !
ابر را ، چوب همین سادگى اش ویران کرد
. من که ویرانتر از این ابر بهارى نشدم !
قسمتم بود ، اگر رفت و مرا تنها کرد
، بعد از او ، غرق شکایت ز تو آرى نشدم




برچسب‌ها:
[ شنبه 31 فروردين 1392برچسب:, ] [ ] [ ...یه عاشق تنها... ]
کاغذ دیواری عاشقانه (6)
 

برچسب‌ها:
[ شنبه 31 فروردين 1392برچسب:, ] [ ] [ ...یه عاشق تنها... ]

از "نبـــــــــودنــــــت" دلـــگـــیر نیـــســـتم...

از اینـــکـــه روزگــــــاری

"بــــــودی"،

دلگـــیــــرم


برچسب‌ها:
[ شنبه 31 فروردين 1392برچسب:, ] [ ] [ ...یه عاشق تنها... ]

 

خطش را عوض کرد.......... 

.... و...


.... من ماندم و "دوستت دارم" هایی که هرگز تحویل داده نشد...!!!

 

 


برچسب‌ها:
[ شنبه 31 فروردين 1392برچسب:, ] [ ] [ ...یه عاشق تنها... ]

 

 

دلتنگی...
 
دلتنگي نه با قلم نوشته مي شود،

نه با دکمه های ســــــرد کيبورد ....
.
.
دلتنگي را با اشک مي نويسند!!!


برچسب‌ها:
[ چهار شنبه 28 فروردين 1392برچسب:, ] [ ] [ ...یه عاشق تنها... ]

 

تنها نشسته ام...


چای مینوشم، و بغض می کنم !



هیچکس مرا به یاد نمی آورد !



این همه آدم، روی کهکشان به این بزرگی !


و من ...



حتی آرزوی یکی نبودم ...


برچسب‌ها:
[ چهار شنبه 28 فروردين 1392برچسب:, ] [ ] [ ...یه عاشق تنها... ]

اینــــجا تا پیراهـــنت راســـیاه نبینند

باور نمـــی کنند چیزی

از دســــت داده باشـی ...!!!♥♥♥


 


برچسب‌ها:
[ چهار شنبه 28 فروردين 1392برچسب:, ] [ ] [ ...یه عاشق تنها... ]

   sms-jok.royablog.com شعرو متن عاشقانه

هر صدا و هر سکوتی،اونو یاد من میاره
میشکنه بغض ترانه،غم رو گونه هام میباره
از همون نگاه اول،آرزوی آخرم شد
حس خوب داشتن اون،عاشقونه باورم شد
دلمو از قلم انداخت،اونکه صاحب دلم بود
منو دوس داشت ولی انگار،اندازش یه ذره کم بود
از همون نگاه اول،آرزوی آخرم شد
حس خوب داشتن اون،عاشقونه باورم شد


برچسب‌ها:
[ سه شنبه 27 فروردين 1392برچسب:, ] [ ] [ ...یه عاشق تنها... ]
 

برچسب‌ها:
[ سه شنبه 27 فروردين 1392برچسب:, ] [ ] [ ...یه عاشق تنها... ]
 

زیباترین عکس ها در اتاق های تاریک ظاهر می ‏شوند؛

پس هر موقع در قسمتی تاریک از زندگی قرار گرفتی،

بدان که خدا می‏ خواهد تصویری زیبا از تو بسازد.

 
 
آپلود
 
 

برچسب‌ها:
[ سه شنبه 27 فروردين 1392برچسب:, ] [ ] [ ...یه عاشق تنها... ]

 

آدمی را دیدم که با سایه اش درد دل میکرد

 

چه رنجی میکشد وقتی هوا ابریست

 

 

برچسب‌ها:
[ یک شنبه 4 فروردين 1392برچسب:, ] [ ] [ ...یه عاشق تنها... ]

اینجا دنیاست...

جایی که وقتی زانوهایت را از شدت تنهایی و اندوه بغل گرفته ای به جای همدردی برایت سکه و پول می اندازند ....


برچسب‌ها:
[ یک شنبه 4 فروردين 1392برچسب:, ] [ ] [ ...یه عاشق تنها... ]

آدم های ساده ...,محبت کردن عشق ورزیدن عشق عاشق و معشوق عاشق سایت عاشقانه آخرین دیدار زیبا دیدن دوست داشتن آدم های ساده آدم های ساده را دوست دارم آدم های ساده

 

آدم های ساده را دوست دارم.
همان ها که بدی هیچ کس را باور ندارند.
همان ها که برای همه لبخند دارند. همان ها که همیشه هستند، برای همه هستند.
آدم های ساده را باید مثل یک تابلوی نقاشی ساعت ها تماشا کرد؛

عمرشان کوتاه است.

بسکه هر کسی از راه می رسد یا ازشان سوء استفاده می کند

یا زمینشان می زندیا درس ساده نبودن بهشان می دهد.
آدم های ساده را دوست دارم.
بوی ناب “آدم” می دهند…

 

برچسب‌ها:
[ یک شنبه 4 فروردين 1392برچسب:, ] [ ] [ ...یه عاشق تنها... ]

آدمک های هزار رنگ ..,پیام کوتاه پیام های احساسی متن های کوتاه تنهای لحظه های تنهایی عشق سایت عاشقانه زندگی بی رنگ تنهایی اس ام اس های تنهای اس ام اس احساسات احساس آدمک های هزار رنگ

 

میانِ آدمـــک هایِ هـــــزار رنـــــگ…

دلباخته یک رنـــگی او شدم

افــسوس…

گذر زمان بیرنـــگش کرد

کم رنگ…

وکم رنگ تر…..

وآخـــ ـــــر

مــَــــــحـــــــــو ..!

 

برچسب‌ها:
 

برچسب‌ها:
سکوت و صبوری م را به حسابِ ضعف و بی کسی ام نگذار
دلم به چیزهایی پای بند است
که تو یادت نمی آید...!
تلنگری بزنی، آوار می شوم....
شکستنی تر از آنم که محتاجِ سنگی باشم


برچسب‌ها:
[ جمعه 2 فروردين 1392برچسب:, ] [ ] [ ...یه عاشق تنها... ]
 
 

کسانی دل میشکنند بدانند وآگاه باشند که یک روز به همان درد مبتلا میشوند


برچسب‌ها:
[ جمعه 2 فروردين 1392برچسب:, ] [ ] [ ...یه عاشق تنها... ]

H  & E &  S

www.parsnaz.ir - کارت پستالهای عاشقانه با شعر فاسی زیبا
 

 


برچسب‌ها:
[ جمعه 2 فروردين 1392برچسب:, ] [ ] [ ...یه عاشق تنها... ]
www.parsnaz.ir - کارت پستالهای عاشقانه با شعر فاسی زیبا
 

برچسب‌ها:
[ جمعه 2 فروردين 1392برچسب:, ] [ ] [ ...یه عاشق تنها... ]


درباره وبلاگ

هیچ کس همراهم نیست * تنهای اول * ♥♥♥ ME & GOD ♥♥♥
موضوعات
امکانات وب

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 364
بازدید هفته : 481
بازدید ماه : 657
بازدید کل : 199873
تعداد مطالب : 348
تعداد نظرات : 61
تعداد آنلاین : 1

Alternative content


....EH

zzz

...Break up With

...I'm Alone


ehsan.jpg

web me